سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

آخرین تاریخ روند قرن 13

امروز مصادف با این روزِ روند عدد یک پیج در اینستاگرام به نامت درست کردم و میخوام تمام خاطراتت رو از اول اونجا ثبت کنم(البته از قبل یه پیج داشتی) اما به پیشنهاد غزل یه پیج جدید درست کردم تا از همون اول public باشه و بتونیم دوستای خوب پیدا کنیم. دوستان نی نی وبلاگی که اینجا به صفحه ما سر میزنید و همیشه به ما لطف داشتید ممنون میشم که صفحه ما (surenafarsi) رو در اینستاگرام دنبال کنید.
9 آذر 1399

حال خوب

یه روزایی یک اتفاق کوچیک به یه بزرگی حال دلت رو خوب میکنه. امروز مربی استخر چند ساله پیشم بهم پیام داد و نوشته بود: واکسن شش ماهگی دخترم رو زدم و امروز که حالش بهتره دارم فضایی آماده میکنم که عکس شش ماهگیشو بگیرم، خواستم ازت تشکر کنم برای این کار قشنگی که ازت یاد گرفتم، ایدت خیلی عالی بود و از همون وقتی که عکسای ماهانه پسرت رو میذاشتی تو ذهنم برای هر ماه بچه ای که نداشتم تصویر میکشیدم. به هرحال اگر فالورت نبودم و اون عکسای خوشگلو نمیدیم الان دخترم عکسای خوشگل ماهانه نداشت و این جای تشکر داره. خیلی گلی. براش نوشتم: شش ماهگی دختر گلت مبارک، ان شالله عکسای خوشگل عروسیش. منم جاهای دیگه دیده بودم و هر ماه کلی میگشتم تا یه چیزی پ...
5 آذر 1399

مادرانه* مراعات ممنوع

دیشب تو اینستاگرام دلنوشته های یکی از دوستام رو میخوندم که خیلی برام جالب بود و خیلی زیاد یاد خودم افتادم. دیشب کلی به نوشته هاش فکر کردم به کارهای اشتباهی که بازم در تربیت تو دارم تکرار میکنم و فراموش میکنم که چقدر این رفتارها به خودم آسیب رسونده. من توی خانواده ای بزرگ شدم که بیش از هرچیز بهمون ادب و احترام یاد دادن، پدر بزرگم برای همه خانواده نماد سالاری بود، خوب یادمه که بابام، عمه ها و عموهام هیچ وقت هیچ خطایی جلو پدربزرگم نمیکردن و حتی تا دم دمای بیماری و مرگشم هنوز ترس که نه شرم و حیای خاصی در مواجهه با پدربزرگم داشتن، محال بود جلوی پدربزرگم حتی پا دراز کنن، در همین خونه و در همین فضای حاکم تربیتی ما هم یاد میگرفتیم باید به همه ...
2 آذر 1399
1